سیاستمداران در افغانستان، بهندرت به انتقاد خودی باور دارند. تقریبا اکثریت صنف سیاسی، نابهسامانیها و مشکلات حوزه سیاست را بر دوش دیگران بهویژه پیشینیان میاندازند. در حالی که سیاست عرصه بازیگری عقلایی و واقعنگری در حال با نگاهی به آینده و آموختن از گذشته است. سیاستمداری که نتواند در حال برنامهریزی کند و تحلیل واقعبینانه و مبتنی بر ارزشهای جامعهشناختی داشته باشد، بازیگر خردمند و فرصتشناس نیست. سیاستمداران پیش از آنکه به «اگرهای سیاسی» بیندیشند، نخست باید نسبت به اگرهای خود سر به گریبان تفکر فرو ببرند؛ زیرا «اگرهای سیاسی» دیگران، تصمیمهای نابخردانه و غیرمنطقی آنان را پوشانده نمیتواند. مشکل بنیادی سیاستمداران افغانستان این است که انحصارگری، برتریطلبی و خودبرتربینیهای خودی را نمیبینند و انگشت انتقادشان همواره به سوی دیگران دراز است. این سیاستمداران پیوسته میگویند که اگر گذشتهگان این کار را نمیکردند، امروز کشور به چنین سرنوشتی دچار نمیشد. در حالی که همه سیاستمداران، به میزان نقشآفرینی و کارکردشان در حوزه سیاست، در رسیدن به باتلاق سیاسی موجود، نقش دارند. بنابراین اگر، اگری در سیاست به کار است، نخست باید از «اگر» خودی آغاز شود. این اگر خودی، تکفر انتقادی و تقدسزدا را در بنمایه فکری سیاستمداران ایجاد میکند که از سردرگمیهای کنونی بکاهند و برای مشکلات چارهسنجی کنند و برنامه بریزند، اما به دنبال فرصتهای برآمده از تحولات آنی و سریع جهانی باشند.
در سوی دیگر، اگرهای قومگرایان تکنوکرات است که میگویند اگر حامد کرزی و اشرف غنی به رهبران قومی و سیاسی باج نمیدادند و دست آنان را از قدرت و ثروت کوتاه میکردند، نظام سیاسی متمرکز در همه کشور حاکمیت میکرد. اگر دیگری نیز وجود دارد و آن اینکه اگر رهبران سیاسی و قومی در انتخابات در کنار هم قرار میگرفتند، داعیه سیاسی را نمیفروختند، بستههای دالر را نمیپذیرفتند، خواب وزارت و سفارت را برای فرزندانشان نمیدیدند، در مراکز تصمیمگیری و تصمیمسازی حضور معنادار پیدا میکردند، آیا بازهم ممکن بود عامل شکست دموکراسی (اشرف غنی)، رییس جمهور شود؟ مسلما که چنین امری حتا با فشارهای مضاعف ایالات متحده ممکن نبود.
امریکا میدانست که با فشار اندکی میتواند سیاستمداران را تطمیع کند و آنان را در دقیقه ۹۰ در کنار فرد مورد حمایت خود قرار دهد. از طرف دیگر سیاستمداران فعال در حوزه قدرت کشور اگر امریکا را در ذهن خود عالم مایشا نمیدانستند، ممکن امروز وضعیت بهگونه دیگری رقم میخورد. از اینکه این سیاستمداران بازیگران خردمند، مبتکر و فعال نبودند که در حال تصمیم بگیرند، اکنون نیز با این مرض گرفتارند. سردرگمیهای سیاسیشان را با چنین شیوه سیاستورزی پایانی نیست. درست است که این اگرها در سیاست خیلی مهم است، اما مهمتر از آن تصمیمگیری، جامعهشناختی، درک و تحلیل درست از مناسبات سیاسی، یافتن مشکل بنیادی و طرح راهحلها است. سیاستمداران چنان در اگرهای دیگران غرق شدهاند که اگر مشترک که منافع ملی و حفظ نظام جمهوریت بود، از یادشان رفت، بهگونهای که امیرخان متقی، سرپرست وزارت خارجه، نیز طعنهای تلخ بر این سیاستمداران زده است. او گفته است که سیاستمداران حوزه جمهوریت در روند گفتوگوهای صلح موضع واحد نداشتند و مواضع متفاوت آنها حتا باعث دامنهدار شدن این روند شده بود.
پس از بیست ماه هنوز دیده میشود که هیچ محور مشترک برای مبارزه با طالب شکل نگرفته است. سیاستمداران همچنان به دنبال قهرمانپروری خودی و ضد قهرمانی دیگری هستند.
سیاستمداران و خانزادههای جمهوریت باید به این درک رسیده باشند که سیاستهای آنان در دو دهه گذشته «بازنده و برنده» نداشته است. کسانی که در رأس قدرت بودند و کسانی که برای کسب قدرت تلاش میکردند، هر دو باختهاند. نهتنها سیاست و قدرت را باخته، بلکه کشور را نیز باختهاند و امروز همه شهروندان چه در وطن و چه در خارج بهعنوان غریبه زندهگی میکنند. نباید بیشتر از این به دنبال ترویج فرهنگ باخت – باخت بود. واقعیتهای عینی جامعه را نباید نادیده گرفت و فرصتها را هدر داد.
بنابراین باید اندیشیده شود که اگر جریانهای سیاسی برای عبور از وضعیت موجود کشور به تفاهم نرسند، برآیند اختلافات و بدبینیهای آنان با وطن و سیاست چه خواهد کرد. باید فکر شود که اگر مردم همچنان در سیاست غایب باشند، عرصه سیاستورزی به چه میزان هولناکتر خواهد شد.
اولین کسی باشید که نظر بدهید on "«اگرهای» سیاستمداران و سردرگمیهایشان"