تعدد معادلات حلشده روی ورقهایی که طول آن به مترها میرسد، از تعداد روزها و شبهای خبر میدهد که او با دانشآموزان دختر این بار در سوگ آزمون کانکور نشانده شدهاند. حل آنها پلک روی هم نگذاشته است. بیشتر از چهار سال است که زندهگیاش با معادلات ریاضی، فزیک و کیمیا رقم خورده است. صبحگاهان را با حل آن آغاز میکند، شامگاهان را با تمرین به پایان میرساند و نصف شب به مرور آن میپردازد. تقسیماوقات روزانهاش را طوری چیده است که در آن بیستوچهار ساعت را به دقیقههای منظم برای مطالعه کردن مضمونهای ساینسی و اجتماعی اختصاص داده است. دقیقهای برای تفریح، رخصتی و خوشگذرانی نگذاشته است. حتا ساعت خوابش نیز در آن درج شده که بیشتر از سه یا چهار ساعت در یک شبانهروز نیست. این تقسیماوقات روزانه یک دانشآموز دختر پیش از اخذ آزمون کانکور است که در آن ثانیهها و دقیقهها را کنار هم برای دستیابی به رویاهایش چیده است؛ رویاهایی بلند که قد آن به بلندی آسمان میرسد و دست یافتن به آن نیاز به تلاش فراوان دارد.
به همین دلیل دریا برای رسیدن، چهار سال شب از روز نشناخته و سخت تلاش میکند. او در یکقدمی رسیدن به آن قرار داشت که حاکمان طالب، آن را دستنیافتنی کردند. بسیار دوید، اما جادههای رسیدن به هدف را به روی او مسدود کردند.
طالبان در ادامه وضع محدودیتها بالای زنان و دختران، این بار دانشآموزان دختر را از اشتراک در آزمون عمومی کانکور منع کرده و بالای سالها زحمت آنان خاک ناامیدی پاشیدهاند. این گروه با این دستور رویاهای آنان را زیر آوارهای خاک دفن کرده است. دریا این خبر را از طریق صفحات اجتماعی میخواند. دنیا بار دیگر پیش چشمش سیاهی میکند و پاهایش توان نگهداشتن او را از دست میدهند. باور نمیکند، اما حقیقت تلخی است که کام او را میسوزاند. مینالد و زارزار گریه میکند؛ اما کاری از دستش برنمیآید. او نیز همانند بسیاری از دختران محروم از حق تحصیل، در سوگ از دست دادن رویاهایش زانوی غم بغل کرده است. بعد از آن روز، دریا همانند کسی که عزیزی را گم کرده باشد، سرگردان و پریشان است. افسردهگی و اضطراب از سیمایش میبارد. ناامیدی تا مغز استخوانش رخنه کرده است.
دریا دیگر خروش و شادی گذشته را ندارد. بیرمق و بیحوصله شده است. او را وا داشتهاند تا سر به زیر و اندوهگین باشد. به هیچ چیزی جز خواب میل ندارد. انگار اندوه تمام جهان را بالای شانههای کوچکش گذاشتهاند که میخواهد خستهگی آن را با سالها خوابیدن رفع کند.
دریا دانشآموز هجدهسالهای است که از نزدیک به دو سال به این سو، از رفتن به مکتب و آموزشگاه محرو است و حالا قرار است از دانشگاه نیز باز بماند. او در سال ۱۴۰۱ خورشیدی در حالی که دروازههای مکتب هنوز به روی دختران بسته بود، به دستور وزارت معارف طالبان با اخذ امتحان نمایشی از دانشآموزان دختر، از مکتب فارغ شده است. با اینکه محدودیتها هر روز بالای دانشآموزان و دانشجویان دختر در حال افزایش است، اما این اقدام یک بار دیگر امید دانشگاه رفتن را در وجود دریا شعلهور میکند. «با خود گفتم از ما امتحان گرفت و ما را ارتقا داد، حتما امتحان کانکور هم میگیرد.» بنابراین، یک بار دیگر تلاش و درس خواندن شبانهروزیاش را تشدید میکند.
این امید واهی کافی نبود که در ماه ثور سال جاری از طرف مکتب برای دانشآموزان دختر فورم اخذ آزمون کانکور توزیع میشود. با این خبر امید در دل او جوانه میزند و تمام انرژی را صرف آمادهگی برای آزمون کانکور میکند: «بعد از حکومت طالبان با اینکه وضعیت اقتصادی ما خوب نبود، اما بنا بر اصرار من فامیلم بار دیگر پول هزینه کرد تا در صنفهای آمادهگی کانکور شرکت کنم.» مدتی بدون وقفه صنفهای ویژه آمادهگی کانکور را یکی بعد دیگر تعقیب میکند تا اینکه طالبان درب آموزشگاهها را نیز به روی آنان میبندند. این محدودیت اما سبب نمیشود که دریا از درس خواندن دست بردارد. استادن آموزشگاهی که او در آن درس میخواند، درسها را با ضبط ویدیو ادامه میدهند و آن را به همه دانشآموزان دختر میرسانند: «استادان از درسهای باقیمانده ویدیو ضبط میکردند و به قرطاسیهفروشیها میرساندند و ما از آنجا درسها را داخل فلش دریافت میکردیم و میخواندیم. اگر جایی سوال بود، در گروپ وتساپ میپرسیدیم و استاد جواب میداد. از آن طریق مشکل ما بدون حضور در صنفها حل میشد.» شوق داکتر شدن و چپن سفید پوشیدن او را وا داشته تا چالشها را به فرصتها تبدیل کند و از هیچ تلاشی دریغ نورزد.
دریا چهار سال پیهم آمادهگی کانکور خوانده است. آن دوره پرمشقت را از صنف دهم مکتب آغاز کرده بود و تا زمانی که اعلامیه گروه طالبان مبنی بر منع اشتراک دختران در آزمون کانکور صادر نشده بود، ادامه داد و برای راهی که او را به آرزوهایش میرساند، سخت تلاش کرد. پس از آغاز حاکمیت طالبان و تشدید محدودیتهای پیهم بالای زنان، در حالی که ناامیدیها برای ادامه درس به اوج خود رسیده بود، دریا و دوستانش برای اینکه اراده آنان در پی دنبال کردن رویاهایشان سست نشود، با هم درس میخواندند و به یکدیگر انگیزه میدادند. او میگوید: «با همدیگر پلان ساخته بودیم تا در آخر هر هفته که قرار بود از ما امتحان آزمایشی گرفته شود، خوب درس بخوانیم. هر کس پایینترین نمره را میگرفت، باید همه را در رستورانت یک وعده غذا میداد. این کار باعث شده بود تا همه مثل سابق درس بخوانیم.» اما اعلامیه اخیر وزارت تحصیلات طالبان، خاک ناامیدی بر سالها زحمت و بیخوابی او و دوستانش پاشید.
بعد از آن روز دریا ناامید و درمانده شده است. سقف آرزوهایش فرو ریخته است و خود را درماندهتر از هر موجود دیگر تصور میکند. در حالی که بغضی از اشکهای نریخته، قلبش را سنگین و سخت کرده، به یکبارهگی میترکد و با گریه کردن قلبش از سنگینی تهی میشود. با اینکه اشک مجالش نمیدهد، میگوید: «دختر بودنم باعث شده تا در جامعه طالبانی یک موجود هرزه حساب شوم که به جز خانهداری کار دیگر نباید کنم. مگر بدتر از این هم میشه!» همه دغدغه او از زندهگی درس و مشقش بود که حاکمان دیارش آن را از او ستاندهاند. از حاکمان طالبان که او را از ابتداییترین حقش محروم کردهاند، سخت متنفر است. همواره با خود میگوید که او چه گناه نابخشودنی را مرتکب شده است که سزاوار اینهمه زجر بیپایان است. به قصد مجازات آرزوهای او را به غول زنجیر کرده و زجرکُش میکنند. هر بار که خواب خوش دید و رویایی بافید، آن را از او و همنسلانش ستاندند. ابتدا قصد جان او را داشتند، سپس ملک و جای زندهگیاش را تصرف کردند و راه علم و دانش را به رویش بستند و حالا قصد دارند آرزوی دانشگاه رفتن را با ممانعت از شرکت در آزمون عمومی کانکور از او بگیرند و او را برای همیشه خانهنشین کنند. دریایی که خروش و شادیاش تا دو سال قبل همه را به وجد میآورد، اکنون در پی نابودی رویاهایش سوگواری پیشه کرده است.
اولین کسی باشید که نظر بدهید on "سالها تلاش بینتیجه؛ دانشآموزان دختر این بار در سوگ آزمون کانکور نشانده شدهاند"